قرآن مجید ،سوره بقره ، آیات ۱ الی ۳
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الم «۱» ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ «۲» الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ «۳»
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (بزرگ است خداوندی که این کتاب عظیم را، از حروف ساده ی الفبا به وجود آورده).آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایه ی هدایت پرهیزکاران است. (پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب (آنچه از حس پوشیده و پنهان است) ایمان میآورند؛ و نماز را برپا میدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی دادهایم، انفاق میکنند.
تفسیر نمونه
۳- (پرهیزکاران) آنها هستند که به غیب (آنچه از حس پوشیده و پنهان است)ایمان می آورند، و نماز را برپا میدارند و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنها روزی دادهایم انفاق میکنند.
تفسیر:
آثار تقوا در روح و جسم انسان.
قرآن در آغاز این سوره، مردم را در ارتباط با برنامه و آئین اسلام به سه گروه متفاوت تقسیم میکند:
– «متقین» (پرهیزکاران) که اسلام را در تمام ابعادش پذیرا گشته اند.
– «کافران» که درست در نقطه ی مقابل گروه اول قرار گرفته و به کفر خود معترفند و از گفتار و رفتار خصمانه در برابر اسلام ابا ندارند.
– «منافقان» که دارای دو چهره اند، با مسلمانان ظاهراً مسلمان و با گروه مخالف، مخالف اسلامند، البته چهره ی اصلی آنها همان چهره ی کفر است ولی تظاهرات اسلامی نیز دارند. بدون شک زیان این گروه برای اسلام بیش از گروه دوم است و به همین سبب خواهیم دید که قرآن با آنها برخورد شدیدتری دارد.
البته این موضوع مخصوص اسلام نیست، تمام مکتبهای جهان با این سه گروه روبرو هستند، یا مؤمن به آن مکتب، یا مخالف آشکار، و یا منافق محافظه کار، و نیز این مسأله اختصاص به زمان معینی ندارد، بلکه در همه ی ادوار جهان بوده است.
در آیات مورد بحث سخن از گروه اول است، ویژگیهای آنها را از نظر ایمان و عمل در پنج عنوان مطرح میکند (ایمان به غیب- اقامه نماز- انفاق از همه مواهب- ایمان به دعوت همه ی انبیاء و ایمان به رستاخیز).
– ایمان به غیب
نخست میگوید: «آنها کسانی هستند که ایمان به غیب دارند» (الذین یؤمنون بالغیب).
«غیب و شهود» دو نقطه ی مقابل یکدیگرند، عالم شهود عالم محسوسات است، و جهان غیب، ماوراء حس، زیرا «غیب» در اصل به معنی چیزی است که پوشیده و پنهان است و چون عالم ماوراء محسوسات از حس ما پوشیده است به آن غیب گفته میشود، در قرآن کریم میخوانیم عالم الغیب والشهاده هو الرحمن الرحیم: «خداوندی که به غیب و شهود، پنهان و آشکار دانا است و او است خداوند بخشنده و رحیم» (حشر-۲۲).
ایمان به غیب درست نخستین نقطه ای است که مؤمنان را از غیر آنها جدا می سازد و پیروان ادیان آسمانی را در برابر منکران خدا و وحی و قیامت قرار میدهد و به همین دلیل نخستین ویژگی پرهیزکاران ایمان به غیب ذکر شده است.
مؤمنان مرز جهان ماده را شکافته، و خویش را از چهار دیواری آن گذرانده اند، آنها با این دید وسیع با جهان فوق العاده بزرگتری ارتباط دارند در حالی که مخالفان آنها اصرار دارند انسان را همچون حیوانات در چهار دیواری جهان ماده محدود کنند، و این سیر قهقرائی را تمدن و پیشرفت و ترقی نام مینهند!
در مقایسه ی «درک و دید» این دو، به اینجا میرسیم که«مؤمنان به غیب» عقیده دارند جهان هستی از آنچه ما با حس خود درک میکنیم بسیار بزرگتر و وسیعتر است، سازنده این عالم آفرینش، علم و قدرتی بیانتها، و عظمت و ادراکی بینهایت دارد، او ازلی و ابدی است. و عالم را طبق یک نقشه بسیار حساب شده و دقیق پی ریزی کرده، در جهان انسانها، روح انسانی فاصله ی زیادی میان آنان و حیوانات ایجاد کرده، مرگ به معنی فنا و نابودی نیست، بلکه یکی از مراحل تکاملی انسان و دریچه ای است به جهان وسیعتر و پهناورتر.
در حالی که یک فرد مادی معتقد است جهان هستی محدود است به آنچه ما میبینیم و علوم طبیعی برای ما ثابت کرده است: قوانین طبیعت یک سلسله قوانین جبری است که بدون هیچگونه نقشه و برنامه ای پدید آورنده ی این جهان است، نیروی خلاقه عالم حتی به اندازه ی یک کودک خردسال هم عقل و شعور ندارد، بشر جزئی از طبیعت است و پس از مرگ همه چیز پایان میگیرد، بدن او متلاشی میگردد، و اجزای آن بار دیگر به مواد طبیعی میپیوندند، بقائی برای انسان نیست و میان او و حیوان چندان فاصلهای وجود ندارد.
آیا این دو انسان با این دو طرز تفکر با هم قابل مقایسه اند؟! آیا خط سیر زندگی و رفتار آنها در اجتماع یکسان است.
اولی نمیتواند از حق و عدالت و خیرخواهی و کمک به دیگران صرف نظر کند، و دومی دلیلی برای هیچگونه از این امور نمیبیند، مگر آنچه در زندگی مادی او برای امروز یا فردا اثر داشته باشد، به همین دلیل در دنیای مؤمنان راستین برادری است و تفاهم، پاکی است و تعاون، در حالی که در دنیائی که ما دیگری بر آن حکومت میکند، استعمار است و استثمار، و خونریزی است و غارت و چپاول، و اگر میبینیم قرآن نقطه شروع تقوی را در آیات فوق، ایمان به غیب دانسته دلیلش همین است.
در اینکه آیا ایمان به غیب در اینجا تنها اشاره به ایمان به ذات پاک پروردگار است، و یا غیب در اینجا مفهوم وسیعی دارد که عالم وحی و رستاخیز و جهان فرشتگان و به طور کلی آنچه ماورای حس است شامل میشود، در میان مفسران بحث است.
از آنچه در بالا گفتیم که ایمان به جهان ماوراء حس، نخستین نقطه جدائی مؤمنان از کافران است روشن میشود که غیب در اینجا دارای همان مفهوم وسیع کلمه میباشد، به علاوه تعبیر آیه مطلق است، و هیچگونه قیدی در آن وجود ندارد که به معنی خاصی محدودش کنیم.
و اگر میبینیم در بعضی از روایات اهلبیت علیهم السلام غیب در آیه فوق تفسیر به «امام غائب حضرت مهدی سلام اللَّه علیه» شده که به عقیده ی ما هماکنون زنده است و از دیده ها پنهان میباشد، منافاتی با آنچه در بالا گفتیم ندارد، چرا که روایاتی که در تفسیر آیات وارد شده و نمونه های فراوانی از آن را بعداً ملاحظه خواهید کرد غالباً مصداق های خاصی را بیان میکند، بیآنکه به آن مصداق محدود باشد، روایات فوق در حقیقت میخواهد وسعت معنی ایمان به غیب و شمول آن را حتی نسبت به امام غائب علیه السلام مجسم کند، حتی میتوان گفت ایمان به غیب معنی وسیعی دارد که ممکن است با گذشت زمان حتی مصداق های تازهای پیدا کند.
– ارتباط با خدا
ویژگی دیگر پرهیزگاران آنست که: «نماز را برپا میدارند» (و یقیمون الصلوه).
«نماز» که رمز ارتباط با خدا است، مؤمنانی را که به جهان ماوراء طبیعت راه یافته اند در یک رابطه دائمی و همیشگی با آن مبدء بزرگ آفرینش نگه میدارد آنها تنها در برابر خدا سر تعظیم خم میکنند، و تنها تسلیم آفریننده بزرگ جهان هستی هستند، و به همین دلیل دیگر خضوع در برابر بتها، و یا تسلیم شدن در برابر جباران و ستمگران، در برنامهی آنها وجود نخواهد داشت.
چنین انسانی احساس میکند از تمام مخلوقات دیگر فراتر رفته، و ارزش آن را پیدا کرده که با خدا سخن بگوید، و این بزرگترین عامل تربیت او است.
کسی که شبانه روز حداقل پنج بار در برابر خداوند قرار میگیرد، و با او به راز و نیاز میپردازد، فکر او، عمل او، گفتار او، همه خدائی میشود، و چنین انسانی چگونه ممکن است برخلاف خواست او گام بردارد (مشروط بر اینکه راز و نیازش به درگاه حق، از جان و دل سرچشمه گیرد و با تمام قلب رو به درگاهش آورد).
– ارتباط با انسانها
آنها علاوه بر ارتباط دائم با پروردگار رابطهی نزدیک و مستمری با خلق خدا دارند، و به همین دلیل سومین ویژگی آنها را قرآن چنین بیان میکند: «و از تمام مواهبی که به آنها روزی داده ایم انفاق میکنند» (و مما رزقناهم ینفقون).
قابل توجه اینکه قرآن نمیگوید: من اموالهم ینفقون (از اموالشان انفاق میکنند) بلکه میگوید «مما رزقناهم» (از آنچه به آنها روزی دادیم) و به این ترتیب مسأله ی «انفاق» را آنچنان تعمیم میدهد که تمام مواهب مادی و معنوی را در بر میگیرد.
بنابراین مردم پرهیزگار آنها هستند که نه تنها از اموال خود، بلکه از علم و عقل و دانش و نیروهای جسمانی و مقام و موقعیت اجتماعی خود، و خلاصه از تمام سرمایه های خویش به آنها که نیاز دارند میبخشند، بیآنکه انتظار پاداشی داشته باشند.
نکته دیگر اینکه: انفاق یک قانون عمومی در جهان آفرینش و مخصوصاً در سازمان بدن هر موجود زنده است، قلب انسان تنها برای خود کار نمیکند، بلکه از آنچه دارد به تمام سلولها انفاق میکند، مغز و ریه و سایر دستگاههای بدن انسان، همه از نتیجه کار خود دائماً انفاق میکنند، و اصولاً زندگی دسته جمعی بدون انفاق مفهومی ندارد.
ارتباط با انسانها در حقیقت نتیجه ارتباط و پیوند با خدا است، انسانی که به خدا پیوسته و به حکم جمله «مما رزقناهم» همه ی روزیها و مواهب را از خدا میداند، نه از ناحیه خودش، عطای خداوند بزرگی میداند که چند روزی این امانت را نزد او گذاشته، نه تنها از انفاق و بخشش در راه او ناراحت نمیشود، بلکه خوشحال است، چرا که مال خدا را به بندگان او داده، اما نتائج و برکات مادی و معنویش را برای خود خریده است، این طرز تفکر، روح انسان را از بخل و حسد پاک میکند، و جهان «تنازع بقا» را به «دنیای تعاون» تبدیل میسازد دنیائی که هرکس در آن خود را مدیون میداند که از مواهبی که دارد در اختیار همه ی نیازمندان بگذارد، همچون آفتاب نورافشانی کند بیآنکه انتظار پاداشی داشته باشد.
جالب اینکه در حدیثی از امام صادق علیه السلام میخوانیم که در تفسیر جمله «و مما رزقناهم ینفقون» فرمود: ان معناه و مما علمناهم یبثون: «مفهوم آن این است از علوم و دانشهائی که به آنها تعلیم داده ایم نشر میدهند، و به نیازمندان میآموزند».
بدیهی است مفهوم این سخن آن نیست که انفاق مخصوص به علم است، بلکه چون غالباً نظرها در مسأله ی انفاق متوجه انفاق مالی میشود، امام با ذکر این نوع انفاق معنوی میخواهد گستردگی مفهوم انفاق را روشن سازد.
ضمناً از اینجا به خوبی روشن میشود که انفاق در آیه مورد بحث خصوص زکات واجب، یا اعم از زکات واجب و مستحب نیست، بلکه معنی وسیعی دارد که هرگونه کمک بلاعوضی را در بر میگیرد.
نکته ها:
استمرار در طریق ایمان و عمل
در آیات فوق در همه جا از فعل مضارع که معمولاً برای استمرار است، استفاده شده (یؤمنون بالغیب- یقیمون الصلوه- ینفقون- و بالاخره هم یوقنون) و این نشان میدهد که پرهیزگاران و مؤمنان راستین کسانی هستند که در برنامه های خود، ثبات و استمرار دارند، فراز و نشیب زندگی در روح و فکر آنها اثر نمیگذارد و خللی در برنامه های سازندهی آنها ایجاد نمیکند.
آنها در آغاز روح حق طلبی دارند و همان سبب میشود که به دنبال دعوت قرآن بروند و سپس دعوت قرآن، این ویژگیهای پنجگانه را در آنان ایجاد میکند.
– حقیقت تقوا چیست؟
«تقوا» در اصل از ماده ی «وقایه» به معنی نگهداری یا خویشتنداری است و به تعبیر دیگر یک نیروی کنترل درونی است که انسان را در برابر طغیان شهوات حفظ میکند، و در واقع نقش ترمز نیرومندی را دارد که ماشین وجود انسان را در پرتگاهها حفظ و از تندرویهای خطرناک، بازمیدارد.
به همین دلیل امیر مؤمنان علی علیه السلام «تقوا» را به عنوان یک دژ نیرومند در برابر خطرات گناه شمرده است، آنجا که میفرماید: اعلموا عباد اللَّه ان التقوی دار حصن عزیز: «بدانید ای بندگان خدا تقوا دژی است مستحکم و غیر قابل نفوذ».
در احادیث اسلامی و همچنین کلمات دانشمندان، تشبیهات فراوانی برای تجسم حالت تقوا بیان شده است، امیر مؤمنان علی علیهالسلام میفرماید: الا و ان التقوی مطایا ذلل، حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها، فاوردتهم الجنه: تقوا همچون مرکبی است راهوار که صاحبش بر آن سوار است و زمامش در دست او است و تا دل بهشت او راه پیش میبرد»!.
بعضی، تقوا را به حالت کسی تشبیه کرده اند که از یک سرزمین پر از خار عبور میکند، سعی دارد دامن خود را کاملاً برچیند و با احتیاط گام بردارد مبادا نوک خاری در پایش بنشیند، و یا دامنش را بگیرد.
«عبداللَّه معتز» این سخن را به شعر درآورده است و میگوید:
خل الذنوب صغیرها
و کبیرها فهو التقی
و اصنع کماش فوق ار
ض الشوک یحذر ما یری
لا تحقرن صغیره
ان الجبال من الحصی
«گناهان را از کوچک و بزرگ ترک کن که حقیقت تقوا همین است».
«همچون کسی باش که در یک زمین پر خار با نهایت احتیاط گام برمیدارد».
«گناهان صغیره را کوچک مشمر که کوهها از سنگ ریزه ها تشکیل میشود».
ضمناً از این تشبیه به خوبی استفاده میشود که تقوا به این نیست که انسان انزوا و گوشه گیری انتخاب کند، بلکه باید در دل اجتماع باشد و اگر اجتماع آلوده بوده خود را حفظ کند.
در هر صورت این حالت تقوا و کنترل نیرومند معنوی، روشنترین آثار ایمان به «مبدء» و «معاد» یعنی خدا و رستاخیز است، و معیار فضیلت و افتخار انسان و مقیاس سنجش شخصیت او در اسلام محسوب میشود تا آنجا که جمله ی «ان اکرمکم عند اللَّه اتقاکم» به صورت یک شعار جاودانی اسلام درآمده است (حجرات آیه ۱۴).
علی علیه السلام میفرماید: ان تقوی اللَّه مفتاح سداد و ذخیره معاد و عتق من کل ملکه و نجاه من کل هلکه: «تقوا و ترس از خدا، کلید گشودن هر در بستهای است، ذخیره ی رستاخیز، و سبب آزادی از بردگی شیطان و نجات از هر هلاکت است» (نهج البلاغه خطبه ۲۳۰).
ضمناً باید توجه داشت که تقوا دارای شاخه ها و شعبی است، تقوای مالی و اقتصادی، تقوای جنسی، و اجتماعی، و تقوای سیاسی و مانند اینها.
منبع : تفسیر نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مکارم شیرازى