تفسیر سوره بقره ، آیه۲۱۹
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ *
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
درباره ی شراب و قمار از تو سؤال میکنند، بگو: «در آنها گناه و زیان بزرگی است؛ و منافعی (از نظر مادی) برای مردم دربر دارد؛ (ولی) گناه آنها از نفعشان بیشتر است. و از تو میپرسند:« چه چیز انفاق کنند؟» بگو: «از مازاد نیازمندی خود.» اینچنین خداوند آیات را برای شما روشن میسازد؛ شاید اندیشه کنید.
تفسیر المیزان
یسئلونک عن الخمر و المیسر… کلمه (خمر) بطوریکه از لغت استفاده میشود به معنای هر مایع مست کننده است، مایعی که اصلا به این منظور درستش میکنند، و اصل در معنایش ستر (پوشیدن) است، و اگر مسکر را خمر و پوشاننده خواندند، بدین جهت است که عقل را میپوشاند، و نمیگذارد میان خوب و بد و خیر و شر را تمیز دهد، روپوش را هم که زنان با آن سر خود را میپوشانند از همین جهت خمار میگویند، و نیز میگویند (خمرت الاناء) یعنی من روی ظرف را پوشاندم، و نیز اگر میگویند (اخمرت العجین) معنایش این است که من مایه خمیر را داخل خمیر کردم، و اگر مایه را خمیر گفتهاند، به این جهت است که قبلا خمیر میشود، و رویش را میپوشانند.
و خمر به معنای مسکر در عرب تنها در شراب انگور و خرما و جو استعمال میشده چون غیر این چند قسم مسکری نمیشناختند و بعدها مردم به تدریج اقسام آن را زیاد کردند که هم از جهت نوع بسیار شد، و هم از حیث درجه سکرش انواع مختلفی پیدا کرد، و به هر حال همه انواعش خمر است.
و کلمه (میسر) در لغت به معنای قمار است، و مقامر (قمارباز) را یاسر میگویند، و اصل در معنایش سهولت و آسانی است، و اگر قمارباز را آسان خواندند به این مناسبت است که قمارباز بدون رنج و تعب و به آسانی مال دیگران را به چنگ میآورد، بدون اینکه کسبی کند، یا بیلی بزند، و عرقی بریزد البته میسر در عرب بیشتر در یک نوع خاصی از قمار استعمال میشود، و آن عبارت است از انداختن چوبه تیر که از لام و اقلامش هم میگویند.
و اما چگونگی این بازی اینطور بوده که شتری را میخریدند و نحر میکردند، و آن را بیست و هشت قسمت میکردند، آنگاه ده چوبه تیر که یکی نامش فذ، و دوم توأم، و سوم رقیب و چهارم حلس، و پنجم نافس، و ششم مسبل، و هفتم معلی، و هشتم منیح، و نهم سنیح، و دهم رغد، نام داشت قرار میدادند، و همه میدانستند که از این بیست و هشت سهم یک جزء سهم فذ است، و دو جزء سهم توأم، و سه جزء سهم رقیب، و چهار جزء سهم حلس و پنج قسمت سهم نافس، و شش سهم از آن مسبل، و هفت قسمت که از همه بیشتر است از آن معلی است، و هشتم و نهم و دهم سهم نداشتند، آنگاه به شکل بختآزمائی دست میبردند، و یکی از آن ده تیر را بیرون میآوردند، اگر فذ بیرون میشد، یک سهم از بیست و هشت سهم را به کسی که فذ را به نامش بیرون آوردند میدادند و اگر توأم بیرون میشد دو سهم، و همچنین و اگر یکی از سه چوبه منیح و سفیح و رغد به نام کسی در میآمد، چیزی از آن سهام عایدش نمیشد، با اینکه صاحبان این سه سهم در دادن پول شتر شرکت داشتند و این عمل همیشه میان ده نفر انجام میشد، و در تعیین اینکه چه کسی صاحب فذ، و چه کسی صاحب توأم و یا آن هشت چوبه دیگر باشد با قرعه تعیین میکردند.
قل فیهما اثم کبیر کلمه (کبیر) با ثای سه نقطه یعنی کثیر نیز قرائت شده، و کلمه (اثم) از نظر معنا نزدیک است به کلمه (ذنب)، و نظایر آن، و آن عبارت است از حالتی که در انسان، یا هر چیز دیگر یا در عقل پیدا میشود که باعث کندی انسان از رسیدن به خیرات میگردد، پس اثم آن گناهی است که به دنبال خود شقاوت و محرومیت از نعمتهای دیگری را میآورد، و سعادت زندگی را در جهات دیگری تباه میسازد، و دو گناه مورد بحث از همین گناهان است و بدین جهت آن را اثم خوانده.
اما میگساری مضراتی گوناگون دارد، یکی مضرات طبیعی، و یکی اخلاقی، و یکی مضرات عقلی، اما ضررهای طبیعی و آثار سوء و جسمی این عمل اختلالهائی است که در معده، و روده، و کبد، و شش، و سلسله اعصاب و شرایین، و قلب، و حواس ظاهری، چون بینائی و چشائی و غیر آن پدید میآورد که پزشکان حاذق قدیم و جدید تالیفات بسیاری نوشته وآمارهای عجیبی ارائه دادهاند، که از کثرت مبتلایان به انواع مرضهای مهلکی خبر میدهد که از این سم مهلک ناشی میشود.
و اما مضرات اخلاقی شراب این است که علاوه بر آثار سوئی که گفتیم در درون انسان دارد و علاوه بر اینکه خلقت ظاهری انسان را زشت و بیقواره میکند، انسان را به ناسزاگوئی وا میدارد، و نیز به دیگران ضرر میرساند، و مرتکب هر جنایتی و قتلی میشود، اسرار خود و دیگران را فاش میسازد، به نوامیس خود و دیگران هتک و تجاوز میکند، تمامی قوانین و مقدسات انسانی را که اساس سعادت زندگی انسانها است باطل ولگدمال میکند، و مخصوصا ناموس عفت نسبت به اعراض و نفوس و اموال را مورد تجاوز قرار میدهد، آری کسی که مست شده و نمیداند چه میگوید و چه میکند، هیچ جلوگیری که از افسار گسیختگی مانعش شود ندارد، و کمتر جنایتی است که در این دنیای مالامال از جنایات دیده شود و شراب در آن دخالت نداشته باشد، بلکه مستقیم و یا حداقل غیر مستقیم در آن دخالت دارد.
و اما ضررهای عقلیش این است که عقل را زایل و تصرفات عقل را نامنظم و مجرای ادراک را در حال مستی و خماری تغییر میدهد، و این قابل انکار نیست و بدترین گناه و فساد هم همین است، چون بقیه فسادها از اینجا شروع میشود و شریعت اسلام همانطور که قبلا هم گفته شد اساس احکام خود را تحفظ بر عقل قرار داده، خواسته است با روش عملی، عقل مردم را حفظ کند، (و بلکه رشد هم بدهد)، و اگر از شراب، و قمار، و تقلب، و دروغ، و امثال این گناهان نهی کرده، باز برای این است که اینگونه اعمال ویرانگر عقلند و بدترین عملی که حکومت عقل را باطل میسازد در میان اعمال شرب خمر، و در میان اقوال دروغ و زور است.
پس این اعمال یعنی اعمالی که حکومت عقل را باطل میسازد، و در رأس آن سیاستهائی است که مستی و دروغ را ترویج میکند، اعمالی است که انسانیت را تهدید میکند، و بنیان سعادت او را منهدم ساخته، آثاری هر یک تلختر از دیگری ببار میآورد، آری شراب آب شور را میماند که هر چه بیشتر بنوشند تشنهتر میشوند، آنجا که کار به هلاکت برسد، آثار این آب آتشین هم روز به روز تلختر، و بر دوش انسانها سنگینتر است، چون مبتلای به شراب جرعهای دیگر مینوشد تا بلکه شاید خستگیش بر طرف شود، ولی تلاشی بیهوده میکند.
و این فخر برای دین مبین اسلام این محجه بیضا و شریعت غرا بس است، که زیر بنای احکام خود را عقل قرار داده، و از پیروی هوای نفس که دشمن عقل است نهی فرموده.
و گفتنیهای ما پیرامون شرب خمر بیش از اینها است ان شاء الله تتمه آن در سوره مائده از نظر خواننده خواهد گذشت.
و از آنجائی که مردم به قریحه حیوانیت که دارند همواره متمایل به لذائذ شهوت هستند، و این تمایل اعمال شهوانی را بیشتر در بین آنان شایع میسازد تا حق و حقیقت را، و قهرا مردم به ارتکاب آنها عادت نموده ترکش برایشان دشوار میشود، هر چند که ترک آن مقتضای سعادت انسانی باشد، بدین جهت خدای سبحان مبارزه با اینگونه عادتها را تدریجا در بین مردم آغاز کرد، و با رفق و مدارا تکلیفشان فرمود: یکی از این عادات زشت و شایع در بین مردم میگساری بود، که شارع اسلام به تدریج تحریم آن را شروع کرد، و این مطلب با تدبر در آیات مربوط به این تحریم که میبینیم چهار بار نازل شده کاملا به چشم میخورد.
بار اول فرموده: قل انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن، و الاثم و البغی بغیر الحق و این آیه در مکه نازل شده، و بطور کلی هر عملی را مصداق اثم باشد تحریم کرده، و دیگر نفرموده که شرب خمر هم مصداق اثم است، و اینکه در آن اثمی کبیر است.
و احتمالا این همان جهت است که گفتیم خواسته است رعایت سهولت و ارفاق را کرده باشد، چون سکوت از اینکه شراب هم اثم است خود نوعی اغماض است، همچنانکه آیه شریفه: و من ثمرات النخیل و الاعناب تتخذون منه سکرا و رزقا حسنا نیز اشاره به این اغماض دارد، (چون شراب را در مقابل رزق نیکو قرار داده)، و گویا مردم با اینکه صراحتا بفرماید شراب حرمتی بزرگ دارد، دست بردار نبودند، تا آنکه آیه شریفه: لا تقربوا الصلوه و انتم سکاری در مدینه نازل شد، و تنها از میگساری در بهترین حالات انسان و در بهترین اماکن یعنی نماز در مسجد نهی کرده.
و اعتبار عقلی خود ما و نیز سیاق آیه شریفه نمیپذیرد که این آیه بعد از آیه بقره، و دو آیه مائده که بطور مطلق از میگساری نهی میکنند نازل شده باشد، و معنا ندارد که بعد از نهی از مطلق میگساری، دوباره نسبت به بعضی از موارد آن نهی کنند، علاوه بر اینکه این کار با تدریجی که گفتیم از این آیات استفاده میشود منافات دارد، چون تدریج عبارت از این است که اول تکلیف آسان را بیان کنند بعدا به سختتر و سختتر از آن بپردازند نه اینکه اول تکلیف دشوار را بیان کنند، بعدا آسانتر آن را بگویند.
و سپس آیه سوره بقره که مورد بحث ما است نازل شد، و فرمود: یسئلونک عن الخمر و المیسر، قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس، و اثمهما اکبر من نفعهما و این آیه بعد از آیه سوره نسا نازل شد، به بیانی که گذشت، و دلالت بر تحریم هم دارد، برای اینکه در اینجا تصریح میکند بر اینکه شرب خمر اثم است، و در سوره اعراف بطور صریح بیان میکند که هر چه مصداق اثم باشد خدا از آن نهی کرده.
از اینجا فساد گفتار بعضی از مفسرین روشن میشود که گفتهاند: آیه سوره بقره صریح در حرمت نیست، چون تنها دارد قل فیهما اثم کبیر، و این بیش از این دلالت ندارد که در شراب اثم یعنی ضرر هست، و در جای دیگر بطور کلی هر چیز مضری تحریم شده، ولی آیا خصوص چیزهائی را که مضر از جهتی و مفید از جهت دیگر است نیز شامل میشود یا نه؟ جای اجتهاد است، و بهمین جهت صحابه در آن اجتهاد کرده، بعضی بطور کلی آن را ترک کردهاند، و بعضی دیگر همچنان بر نوشیدنش اصرار میورزیدند، و گویا پیش خود فکر کردهاند که چه مانعی دارد، ما شراب را طوری بنوشیم که هم از منافعش برخوردار شویم، و هم ضررش بما نرسد، و همین اشتباه باعث و زمینه شد برای اینکه تحریم قطعی آن نازل شود، و بفرماید: انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان – تا آنجا که میفرماید – فهل انتم منتهون
و وجه فساد این تفسیر آن است که اولا مفسر نامبرده کلمه (اثم) را به معنای مطلق ضرر گرفته، در حالی که اثم به معنای ضرر نیست، و صرف اینکه در آیه شریفه در مقابل نفع قرار گرفته، دلیل نمیشود بر اینکه به معنای ضرر باشد،که مقابل نفع است، و اگر به این معنا باشد مفسر نامبرده آیه و من یشرک بالله فقد افتری اثما عظیما و آیه: فانه آثم قلبه و آیه: ان تبوء باثمی و اثمک و آیه: لکل امریء منهم ما اکتسب من الاثم و آیه: و من یکسب اثما فانما یکسبه علی نفسه و آیاتی دیگر را چگونه معنا میکند، و چگونه کلمه اثم را در آنها به معنای ضرر میگیرد؟.
و ثانیا در آیه شریفه حکم شراب را به ضرر تعلیل نکرده، و بر فرض که تسلیم شویم اینطور تعلیل کرده: که ضرر شراب و قمار از نفعش بیشتر است، دیگر معنا ندارد عبارت به این صراحت را به اجتهاد ارجاع دهد، و در حقیقت این عمل، اجتهاد در مقابل نص است.
و ثالثا گیرم که آیه شریفه به خودی خود قاصر باشد از اینکه دلالت بر حرمت کند، لیکن در دلالت کردنش بر اثم صراحت دارد، و با در نظر داشتن اینکه در مدینه نازل شده، و آیه سوره اعراف که اثم را تحریم کرده قبل از آن نازل شده بوده، با این حال کسی که آیه سوره اعراف را در مکه شنیده، دیگر چگونه میتواند در آیه مورد بحث که در مدینه نازل شده اجتهاد کند.
از اینهم که بگذریم آیه سوره اعراف دلالت بر حرمت مطلق اثم دارد، و آیه مورد بحث شراب و قمار را اثم کبیر یعنی فرد اعلای اثم خوانده دیگر کسی شک نمیکند در اینکه این دو از مصادیق کامل و تام اثم تحریم شدهاند، چون قرآن کریم قتل، و کتمان شهادت، و افترا، و غیره را نیز اثم خوانده، و هیچ یک را اثم کبیر نخوانده به جز شراب، و قمار، و به جز شرک که آن را اثم عظیم نامیده و فرموده: و من یشرک بالله فقد افتری اثما عظیما.
و سخن کوتاه اینکه: هیچ شکی نیست در اینکه آیه مورد بحث دلالت بر تحریم دارد.
آنگاه دو آیه سوره مائده نازل شد، و فرمود: یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان، فاجتنبوه لعلکم تفلحون انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاءفی الخمر و المیسر، و یصدکم عن ذکر الله و عن الصلوه، فهل انتم منتهون.
از ذیل این دو آیه بر میآید که مسلمانان بعد از شنیدن آیه سوره بقره هنوز از میگساری دست بردار نبودند، و به کلی آن را ترک نکرده بودند، تا این دو آیه نازل شد، و در آخرش فرمود حالا دیگر دست بر میدارید یا خیر؟.
همه آنچه گفته شد در باره شراب بود.
و اما میسر: مفاسد اجتماعی آن و اینکه مایه فرو ریختن پایههای زندگی است امری است که هر کسی آن را به چشم خود میبیند، و نیاز به بیان ندارد، و ان شاء الله به زودی در سوره مائده متعرض آن خواهیم شد.
اینجا گفتگوی ما در شراب و قمار پایان یافت، حال به بحثی که در باره کلمات آیه داشتیم برگردیم، قل فیهما اثم کبیر، و منافع للناس معنای کلمه اثم را گفتیم، اما کلمه (کبیر) صفت مشبهه از کبر است، و کبر در حجمها به منزله کثرت است در اعداد، و مقابل کبر صغر است، همچنانکه در مقابل کثرت قلت است، پس کبر و صغر دو وصف نسبی هستند، به این معنا که جسم و یا حجمی معین، نسبت به حجمی دیگر کوچکتر از حجم کبیر، و نسبت به حجمی سوم بزرگتر از حجم صغیر است، و اگر این مقایسه و نسبت نبود هیچ چیز نه کبیر بودو نه صغیر، همچنانکه هیچ عددی نه بسیار بود و نه اندک.
و این معنا به نظر نزدیک میرسد که اولین باری که بشر متوجه معنای کبر شده در حجمها بوده، چون حجم یک کمیت متصل در جسمانیت است، آنگاه از حجم و صورت آن منتقل به معنای شده، به عنوان گسترش دادن معنای کلمه، کبر و صغر معانی را هم با این دو کلمه توصیف کردند، (مثلا گفتند فلان عمل جرمی بزرگ، و یا خطائی بزرگ و یا احسانی کوچک است) خدای تعالی هم فرموده: (انها لاحدی الکبر، آن عمل یکی از بزرگها است).
و نیز فرموده: کبرت کلمه تخرج من افواههم و نیز فرموده: کبر علی المشرکین ما تدعوهم الیه.
و اما کلمه (عظم) همان معنای کبر را میدهد، با این تفاوت که عظم ظاهرا از عظم (استخوان) گرفته شده، که یکی از اجزای بدن هر حیوان استخوانداری است، چون معیار در بزرگی جثه هر حیوانی درشتی استخوانهای او است، که در داخل بدن او بهم پیوسته است، آنگاه هر چیز بزرگ و درشتی را هم به عنوان استعاره عظیم خواندند، و بعد از کثرت استعمال معنای اصلی کلمه شد و مانند سایر مواد اصلی و مشتقات هم از آن اشتقاق یافت.
و کلمه (نفع) مخالف کلمه (ضرر) است و این دو کلمه بر اموری اطلاق میشود که یا محبوب و مطلوب دیگران است، و یا مکروه، همچنانکه دو کلمه خیر و شر اطلاق میشود بر اموری که یا مطلوب برای خودش است، و یا مکروه برای خودش، (دوای نافع است برای مریض، و سم مضر است برای انسان، ولی چیزی که خیر و یا شر است برای خودش خیر و یا شر است)، و مراد از منافع شراب و قمار، منافعی است که در خرید و فروش و یا ساختن آن، و یا در سرگرمی با آن است، و چون در ذیل آیه، اثم با منافع آن دو مقایسه شد، و فرمود اثم آن دو اکبر است لذا جهت کثرت منافع را الغا کرد، و فرمود: (نفعهما) برای اینکه عدد در کبر دخالتی ندارد.
و یسئلونک ما ذا ینفقون قل العفو کلمه (عفو) بطوریکه راغب گفته به معنای آن است که به سوی چیزی خم شوی، تا آن را بگیری، این معنای اصلی کلمه نامبرده است لیکن از آنجائی که عنایات مختلفهای در کلام پیدا شد، ناگزیر کلمه نامبرده را در معانی مختلفهای استعمال کردند، مانند آمرزش، و محو کردن اثر، و واسطه شدن در انفاق، که همین معنای اخیر منظور آیه است و خدا داناتر است.
گفتار در اینکه چرا در پاسخ از اینکه (چه انفاق کنیم؟) فرموده: (عفو را) همان گفتاری است که ما در تفسیر آیه یسئلونک ما ذا ینفقون؟ قل ما انفقتم من خیر فللوالدین و الاقربین… گذراندیم.
یبین الله لکم الایات لعلکم تتفکرون فی الدنیا و الاخره ظرف (در دنیا و آخرت) متعلق است به جمله (تتفکرون)، ولی ظرف آن نیست، و معنای آیه این است که شاید شما در باره امور دنیا و آخرت فکر کنید، (نه اینکه در دنیا و آخرت فکر کنید)، بلکه در باره حقیقت این دو نشاه، البته آنچه مربوط به شما است فکر کنید، و بفهمید که دنیا خانهای است که خدا آن را برای شما آفرید، تا در آن زندگی کنید، و آنچه برایتان در خانه آخرت که بازگشتگاه شما است نافع است کسب کنید، چون در آخرت به سوی پروردگارتان بازگشت میکنید و خدا شما را در برابر اعمالی که در دنیا کردهاید جزا میدهد.
در این آیه شریفه دو نکته هست، اول اینکه مردم را تشویق و تحریک میکند به اینکه پیرامون حقایق وجود، و معارف مبدأ و معاد و اسرار طبیعت بحث کنند و در طبیعت اجتماع و نوامیس اخلاق، و قوانین زندگی فردی و اجتماعی بیندیشند و سخن کوتاه آنکه از میان تمامی علومی که از مبدأ و معاد و حقایق بین آن دو بحث میکند، آنچه راکه مربوط به سعادت و شقاوت انسان است بکار بگیرند.
دوم اینکه قرآن کریم هر چند که بشر را به اطاعت مطلقه و بیچون و چرای خدا و رسول دعوت میکند، الا اینکه به این هم رضایت نمیدهد که مردم احکام و معارف قرآنی را با جمود محض و تقلید کورکورانه، و بدون هیچ تفکر و تعقلی بپذیرند، بلکه باید فکر و عقل خود را بکار بگیرند، تا در هر مساله حقیقت امر کشف شود، و با نور عقل راهشان در این سیر و سلوک روشن گردد. و گویا مراد از تبیین همان کشف و پرده برداری از علل احکام و قوانین، و روشنگری اصول معارف و علوم باشد.
و یسئلونک عن الیتامی، قل اصلاح لهم خیر این آیه شریفه اشعار بلکه دلالت دارد بر نوعی تخفیف و تسهیل، چون اول اجازه خلط و آمیزش با ایتام را میدهد، بعدا میفرماید و اگر خدا خواست کمکتان میکند، و از این تعبیر معلوم میشود که مسلمانان قبلا تشدیدی از خدا نسبت به امر ایتام شنیده بودند، که مایه تشویش و اضطراب دلهاشان میشده، و همین اضطراب وادارشان کرده که از امر ایتام سؤال کنند، و واقع هم همینطور بوده، چون آیاتی شدید اللحن در امر ایتام نازل شده بود، مانند آیه: ان الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما، انما یاکلون فی بطونهم نارا، و سیصلون سعیرا و آیه: و آتوا الیتامی اموالهم، و لا تتبدلوا الخبیث بالطیب، و لا تاکلوا اموالهم الی اموالکم، انه کان حوبا کبیرا. که در اولی خوردن مال یتیم را خوردن آتش، و در دومی خوردن خبیث و جرمی کبیر خوانده.
پس از ظاهر امر چنین بر میآید که آیه مورد بحث بعد از آیات سوره نساء نازل شده، و با این معنا آن روایاتی که در شان نزول آیه وارد شده و به زودی از نظر خواننده میگذرد، تایید میشود و در جمله: قل اصلاح لهم خیر…، از آنجا که کلمه (اصلاح)نکره و بدون الف و لام آمده، دلالت دارد بر اینکه آنچه مرضی خداست نوع خاصی از اصلاح است، نه هر اصلاحی، هر چند که اصلاح ظاهری باشد، پس باید گفت نکره آمدن اصلاح برای افاده تنوع است و در نتیجه مراد از صلاح اصلاح حقیقی است، نه صوری و جمله ذیل آیه هم که میفرماید: و الله یعلم المفسد من المصلح…، به این نکته اشعار دارد.
و ان تخالطوهم فاخوانکم این جمله به مساواتی اشاره میکند که خدای تعالی در میان تمامی مؤمنین برقرار کرده میخواهد، تمامی صفات و تعیناتی که باعث امتیاز یک طبقه از طبقه دیگر است، و ریشه بروز همه انواع فساد در میان مردم میشود مثلا این آن دیگری را برده خود میکند، و آن این دیگری را به استضعاف میکشد، و ذلیل خود نموده به او بزرگی میفروشد، و نیز باعث انواع ظلمها و تجاوزات میشود لغو شده اعلام کند، آری با این اعلام برادری است که موازنه و هم سنگی میان دو طبقه مردم میان یتیم ضعیف و ولی قوی، میان توانگر میلیونر و فقیر خاکسترنشین، و همچنین میان هر ناقص و تامی بر قرار میشود، همچنانکه در جای دیگر هم فرمود: انما المؤمنون اخوه.
پس معلوم میشود آیه شریفه آن مخالطه با یتیم را تجویز میکند که مخالطه برادرانه باشد، مخالطه دو برادر که در حقوق اجتماعی بین مردم برابرند آنچه از مالش برداشته میشود، مانند و برابر همان مالی است که به او میدهند پس آیه مورد بحث مقابل آیه: و آتوا الیتامی اموالهم، و لا تتبدلوا الخبیث بالطیب، و لا تاکلوا اموالهم الی اموالکم انه کان حوبا کبیرا قرار دارد، و این محاذات یکی از شواهدی است بر اینکه در آیه مورد بحث نوعی تخفیف و تسهیل داده شده، همچنانکه ذیل آیه نیز بر آن دلالت کرد و نیز جمله: و الله یعلم المفسد من المصلح هم تا حدی بر آن دلالت داشت.
پس معنای آیه چنین است که آمیزش با ایتام اگر ضروری شد جایز است (و این همان تخفیف نامبرده است)، ولی باید نظیر مخالطت دو برادر باشد یعنی با تساوی حقوق باشد، آن وقت است که دیگر جای ترس و دلواپسی نیست، چون این عمل اگر به فرض، اصلاح باشد، آنهم اصلاح حقیقی نه صوری، عمل خیری است، و حقیقت امر هم بر خدا پوشیده نیست، تا بترسید مبادا صرفا به خاطر اینکه مخالطت کردهاید از شما مؤاخذه کند، نه خدای سبحان مفسد را از مصلح تمیز میدهد.
و الله یعلم المفسد من المصلح… کلمه (یعلم) نسبت به کلمه(مفسد) که مفعول آن است بدون واسطه عمل کرده، ولی کلمه (مصلح) را با حرف (من) مفعول خود کرده، و این گویا بدین جهت است که کلمه (یعلم) در اینجا متضمن معنای تمیز است، و کلمه (عنت) به معنای کلفت و مشقت است.
بحث روایتی
در کافی از علی بن یقطین روایت کرده که گفت: مهدی عباسی از ابی الحسن موسی بن جعفر (علیهالسلام) از شراب پرسید، آیا در کتاب خدا حرام است یا خیر؟ چونکه مردم منهی بودن آنرا میدانند ولی حرمتش را نمیدانند.
حضرت فرمود بلکه حرام است، پرسید در کجای قرآن تحریم شدهای ابا الحسن؟ فرمود: در آیه: انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن، و الاثم و البغی بغیر الحق، آنگاه امام پس از چند کلمه فرمود: اما اثم عینا همان خمر است، برای اینکه در جای دیگر فرموده: یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر، و منافع للناس، و اثمهما اکبر من نفعهما پس به حکم این آیه خمر و میسر در کتاب خدا اثم است و اثم آن دو از منفعتی که ممکن است داشته باشد بیشتر است همچنانکه خدا فرمود، مهدی گفت: ای علی بن یقطین این فتوائی است هاشمی گفتم: درست است، یا امیر المؤمنین، حمد خدای را که این علم را از شما اهل بیت بیرون نکرد میگوید: به خدا سوگند مهدی بدون درنگ گفت: تو درست میگوئی ای رافضی.
مؤلف: در سابق بیانی که معنای این روایت را روشن کند گذشت.
و باز در کافی از ابی بصیر از یکی از دو امام صادق و باقر (علیهماالسلام) روایت کرده که فرمود خدای تعالی برای معصیت خانهای و صندوقی قرار داده، و برای آن دری درست کرده، و آن در را قفل کرده، و برای آن قفل کلیدی هست، و آن شراب است.
و نیز در همان کتاب از امام صادق (علیهالسلام) روایت آورده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: شراب سر منشا تمامی گناهان است.
و باز در آن کتاب از اسماعیل روایت کرده که گفت: امام باقر (علیهالسلام) به طرف مسجد الحرام آمد، جمعی از قریش به وی نگریسته و گفتند: این معبود اهل عراق است، بعضی از خود آنان گفت: خوب است کسی را بفرستیم نزدش، جوانی را فرستادند، جوان پرسید: عمو جان از همه گناهان کبیره بزرگتر چیست؟ فرمود: شرب خمر.
و نیز از ابی البلاد از یکی از آن دو بزرگوار روایت کرده که فرمود: خدای تعالی به هیچ گناهی بزرگتر از شرب مسکر نافرمانی نشده، چون این مست است که ندانسته هم نماز واجب را ترک میکند، و هم به مادر و دختر و خواهر خود میپرد.
و در احتجاج آمده که زندیقی از امام صادق (علیهالسلام) پرسید: یا ابا عبد الله چرا خدا شراب را که هیچ لذتی لذیذتر از آن نیست حرام کرد؟ فرمود: بدین جهت حرام کرد که ام الخبائث، و منشا تمامی شرور است ساعتی بر شارب خمر میگذرد که در آن ساعت عقلش از کفش رفته، نه پروردگار خود را میشناسد و نه از هیچ معصیتی پروا دارد (تا آخر حدیث).
مؤلف: این روایات یکدیگر را تفسیر میکنند، و تجربه و حساب عقل هم مساعد آنها است.
و در کافی از جابر از امام باقر (علیهالسلام) روایت آورده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مساله خمر ده نفر را لعنت کرد ۱ – آنکه درخت خرما و یا انگور و یا چیز دیگر را به منظور شراب میکارد ۲ – آنکه باغبانیش میکند ۳ – آنکه آنرا میفشارد ۴ – آنکه مینوشد۵ – آنکه ساقی شراب میشود ۶ – آنکه شراب را بار میکند ۷ – آنکه بار شراب را برایش میبرند ۸ – آنکه آنرا میفروشد ۹ – آنکه شراب را میخرد ۱۰ – آنکه پول شراب را میخورد.
و نیز در کافی و محاسن از امام صادق (علیهالسلام) روایت آورده که فرمود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ملعون و باز ملعون است، کسی که کنار سفرهای بنشیند که در آن سفره شراب نوشیده میشود.
مؤلف: آیه شریفه و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان مؤید این دو روایت است.
و در خصال به سند خود از ابی امامه روایت کرده که گفت: رسولخدا (صلی الله علیه وآله و سلم) فرمود: چهار طایفه اند که خدا در قیامت نظری به آنان نمیافکند (یعنی رحمتش را شامل حال آنان نمیکند) ۱ – عاق ۲ – کسی که زیاد منت میگذارد ۳ – کسی که قضا و قدر را تکذیب میکند ۴ – کسی که بر شرب خمر عادت کرده است.
و در امالی ابن الشیخ به سند خود از امام صادق (علیهالسلام) از رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت آمده که فرمود: پروردگارم جل جلاله سوگند خورده که هیچ بندهای از بندگانم در دنیا شراب ننوشد، مگر آنکه در قیامت به همان مقدار که نوشیده از حمیم دوزخ به او میچشانم، حال چه اینکه اهل عذاب باشد و یا آمرزیده باشد آنگاه فرمود: روز قیامت شارب الخمر با روی سیاه و چشمانی کبود محشور میشود در حالی که گونه اش کج و معوج است، آب از دهانش ریزان، و زبانش از پشت سرش آویزان است.
و در تفسیر قمی از امام باقر (علیهالسلام) روایت کرده که فرمود: این معنا بر خدا حق و سزاوار است، که به شارب الخمر بنوشاند آن آبی را که از فرج زنان فاحشه میریزد و در آن روز آن آب عبارت است از صدید، و صدید چرک و خون غلیظ و درهمی است که حرارتش و بوی گندش اهل دوزخ را عذاب میدهد.
مؤلف: شاید بتوان گفت که آیه: ان شجره الزقوم طعام الاثیم کالمهل یغلی فی البطون، کغلی الحمیم، خذوه فاعتلوه الی سواء الجحیم ثم صبوا فوق راسه من عذاب الحمیم، ذق انک انت العزیز الکریم.
این روایات را تایید میکند، چون میفرماید: (به درستی درخت زقوم طعام گنهکار است که چون مس مذاب در درون دلها میجوشد، فرمان میرسد: بگیرید او را و تا وسط دوزخ ببرید، و سپس از بالای سرش عذاب حمیم بریزید، (و به او بگوئید) بچش این را که تو همان دردانهای بودی که برای خود احترامی قائل بودی) و در همه معانی گذشته روایات بسیاری دیگر هست.
و در کافی از وشا از ابی الحسن (علیهالسلام) روایت آورده که گفت: من از آن جناب شنیدم میفرمود: میسر قمار است.
مؤلف: روایات در این معنا بسیار زیاد است، بطوریکه هیچ شکی در آن نیست.
و در الدر المنثور در تفسیر آیه و یسئلونک ما ذا ینفقون… از ابن عباس روایت آورده که گفت: چند نفر از صحابه بعد از آنکه مامور شدند در راه خدا انفاق کنند، نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) شدند، و عرضه داشتند ما نفهمیدیم این نفقهای که مامور شدهایم از اموالمان در راه خدا بدهیم چیست؟ بفرما چه باید بدهیم، خدای تعالی این آیه را نازل کرد: و یسئلونک ما ذا ینفقون قل العفو، و قبل از این آیه مسلمانان آنقدر انفاق میکردند که حتی مختصری که صدقه دهند و مالی که غذائی برای خود فراهم کنند برایشان نمیماند.
و نیز در الدر المنثور است که از یحیی روایت شده که گفت: من شنیدم معاذ بن جبل، و ثعلبه نزد رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) شدند و پرسیدند: یا رسول الله ما بردهدار و زن و بچهدار هستیم، بفرما از اموال خود چه مقدار انفاق کنیم؟ خدای تعالی این آیه را نازل کرد که: و یسئلونک ما ذا ینفقون قل العفو.
و در کافی و تفسیر عیاشی از امام صادق (علیهالسلام) روایت آمده که فرمود: عفو به معنای حد متوسط است.
و در تفسیر عیاشی از امام باقر و امام صادق (علیهالسلام) روایت آورده که فرمود: عفو یعنی مقدار کفایت، و در روایتی که از ابی بصیر نقل کرده فرموده عفو، به معنای میانهروی است.
و نیز در آن کتاب در ذیل آیه: الذین اذا انفقوا لم یسرفوا، و لم یقتروا، و کان بین ذلک قواما از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده که فرمود: وقتی آن صحیح نبود، و این هم صحیح نبود، قهرا حد وسط صحیح است.
و در مجمع البیان از امام باقر (علیهالسلام) روایت کرده که فرمود: عفو آن مقداری است که از قوت سال زیاد بیاید.
مؤلف: روایات همه با هم متوافقند، و روایت اخیر از قبیل بیان مصداق است، و روایات در فضل صدقه و کیفیت و مورد و کمیت آن از حد شمار بیرون است که ان شاء الله بعضی از آنها در موارد مناسب خواهد آمد.
و در تفسیر قمی در ذیل آیه: و یسئلونک عن الیتامی از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده که فرمود بعد از آنکه آیه: ان الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما، انما یاکلون فی بطونهم نارا، و سیصلون سعیرا نازل شد، هر کس یتیمی در خانه داشت از خانه بیرون کرد، و از رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدند جز این چه میتوانستیم بکنیم؟ در پاسخ، این آیه نازل شد: یسئلونک عن الیتامی قل اصلاح لهم خیر، و ان تخالطوهم فاخوانکم فی الدین، و الله یعلم المفسد من المصلح.
و در الدر المنثور از ابن عباس روایت کرده که گفت: وقتی خدای تعالی آیه: و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن، و آیه: ان الذین یاکلون اموال الیتامی…، نازل شد، کسانی که یتیمی در خانه خود داشتند طعام و شراب خود را از طعام و شراب یتیم جدا نموده، سهم او را بیشتر از سهم خود میدادند، و اگر یتیم نمیتوانست همه آن طعام و نوشیدنی را مصرف کند، و زیاد میآمد، زیادیش را هم مصرف نمیکردند تا فاسد شود، و این برای آنان دشوار بود، لا جرم جریان را به عرض رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رساندند خدای تعالی این آیه را نازل کرد: یسئلونک عن الیتامی، قل اصلاح لهم خیر، و ان تخالطوهم فاخوانکم، از آن پس سفره خود و ایتام را یکی کردند با آنها خوردند و نوشیدند.
مؤلف: این معنا از سعید بن جبیر و عطا و قتاده نیز روایت شده.
منبع : ترجمه تفسیر المیزان حضرت آیت الله علامه طباطبایى (رحمه الله)